نتایج جستجو برای عبارت :

یک سال که گذشت

حیف آن عمری که او بی عشق جانبخشا گذشت،
حیف آن عشقی، اگر با داد و واویلا گذشت.
غرق بادا در گنه، قلبی نورزد عشق پاک،
حیف عمر فاسقی از این جهان رسوا گذشت.
حیف عمر ابلهی، عمری پی دولت دوید،
حیف عمر عاقلی، با هرزه و رؤیا گذشت.
لال گردد آن زبانی که نمی گوید خدا،
حیف آن امت، که او بی دین و بی تقوا گذشت.
بی کفن میرد غریبی، نیست ایرادی دگر،
حیف آن مرگی اگر بی ذکر "لا الا"گذشت
مکّه و مینا نرفتی جرم نبود پیش حق،
حیف عمر غافلی، با ساغر و مینا گذشت.
جور دنیا هم گ
دانلود کتاب صوتی کار از کار گذشت اثر ژان پل سارتر
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
دانلود کتاب کار از کار گذشت | ژان پل سارتر | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › رمانژان ‌پل سارتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵)، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. «کار از کار گذشت» درباره زن و مردی است که همدیگر را نمی‌شناسند، جدا از هم و به دلایلی متفاوت می‌میرند و در ... رتبه: ۴٫۸ - ‏۲۰ رأیوارد نشده: اثر ‏| باید شامل این عبارت باشد: اثر
دانلود رایگان کتاب کار از کار گذشت از ژان پل سارتر | جنگلبانjangal
رسولخدا ص فرمود بر شما باد بگذشت زیرا گذشت جز عزت بنده را نیفزابد و از دبگر بگذریدتا خداشما را عزیز کند امام باقر ع فرموده پشبمانی از گذشت بهتر واسانتراست تا پشیمانی از کیفر  شرح یعنی اگر شخصی را که بتو ستمی کرده بود بخسیدی و از اودر گذشتی سپس دانستی که ان گذشت مورد نداشته زیرا ان ستمگر متنبه نگشت و از گذشت خود پشیمان شدی این پشیمانی بهتر و اسانتر است از موردیکه ستمگر را مجازات کنی وسپس بفهمی اگر ازاو میگذشتی و اورامیبخشیدی. بهتر بود
فروردین همه‌ش م.ح.ز حضور داشت
آلبرت برگشت و حرف میزدیم و کمک و راهنمایی
فروردین بیشتر به خواب گذاشت
فروردین به فیلم دیدن گذشت
فروردین به حدودی کتاب خوندن گذشت.
فروردین شروع شد به شروع فوتوشاپ
فروردین شروع شد به دیجیتال مارکتینگ
فروردین گذشت به شروع سخر خیزی و چه شیرین بود...
فروردین گذشت به درس های آنلاین،
فایل های زیاد مجازی
فروردین بیشتر صحبت با محمدرضا و آلبرت بود و بد هم نبود
فروردین شروع شد به تولد موضوع پروژه طراحی ایجاد.
فروردینِ استر
وابستگی
دلبستگی
وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 
تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .
 
حالا دارم فکر میکنم .
اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .
دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .
و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت ...
رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 
حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با د
دقیقا چند سال پیش بود‌‌...
بهمن ماه...
تعداد خواب های واقعی یا به نگاه دین، رویاهای صادقانه، بیشتر شده بود...
با مرگ دوستم شروع شد و به...
یادم نیست به چی ختم شد.
اون زمان دانشجو بودم، حاج اقای دانشگاه میگفت احتمالا غلبه شیطانی هست که خواب های واقعی میبینی، خواب هایی که واقعا اذیتم میکرد...
گذشت و گذشت و گذشت تا با یه سری از ادعیه و این چیزها بهتر شدم، تا این چند روز...
انگار دوباره رویاهای صادقه برگشتند...
رمضان هم گذشت...
یادمه بچه که بودم، داداش بزرگه میگفت عید فطر که میشه،  وقتی میگن الحمدلله علی ما هدانا و الی اخر، انگار یه پارچ آب یخ رو سر آدم خالی میکنن که ایوای! رمضان هم گذشت... 
انگار کم کم دارن آب یخ رو سرم خالی میکنن
رمضان هم گذشت و من آدم نشدم
اصلا نفهمیدم چی بود، چی شد! 
به قول استاد بخشی اصلا اینجا کجاست؟ من کی ام؟؟ تو کی هستی؟؟ (اینقدر من در درک عظمت این ماه نابودم!)
خدایا من که نفهمیدم چی شد و چی بود که گذشت، ولی تو به حق حسینت نذار دست خ
 
زهرای بابا سلام
امروز 20 ماه می شود که از پیش ما رفته ای. برابر همه روزهایی که اینجا پیش ما بودی و به زندگمیان شادی بخشیدی. این 20 ماه عمر شیرینت برای ما زود گذشت خیلی زود اما 20 ماه نبودنت هم زود گذشت آن قدر زود که باورمان نمی شود 20 ماه است که پرکشیده ای. زود گذشت اما به تلخی. آن قدر تلخ که گاهی شیرینی بودنت را از یاد می بریم
 
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کند
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کن
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
 
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
ادامه مطلب
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدانستم پاداش این روزهای سختی که گذارندم چنین روزهای شیرینی است، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرین است که وقتی به گذشته ای که گذشت مینگرم با لخند میگویم چه خوب گذشت :) 
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدونستم پاداش این روزهای سختی که گذروندم چنین روزهای شیرینی، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرینه که وقتی به گذشته ای که گذشت نگاه میکنم با لبخند میگم چه خوب گذشت :) 
سیامند رحمان در گذشت .
سیامند رحمان قهرمان وزنه برداری پاراالمپیک جهان و رکوردار این رشته ساعاتی پیش بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. 
رحمان اهل آذربایجان غربی و ۳۱ سال از سنش می گذشت که در روز یکشنبه ۱۱اسفند ۹۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد. 
 
سیامند رحمان در گذشت .
سیامند رحمان قهرمان وزنه برداری پاراالمپیک جهان و رکوردار این رشته ساعاتی پیش بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. 
رحمان اهل آذربایجان غربی و ۳۱ سال از سنش می گذشت که در روز یکشنبه ۱۱اسفند ۹۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد. 
 
به نقل از سایت مشاوره کیفری دینا ، جرایم به طور کلی به دو دسته قابل گذشت و غیر قابل گذشت تقسیم می شود گذشت شاکی در جرایم غیر قابل گذشت در عدم تعقیب یا عدم رسیدگی به این جرایم اثر نخواهد داشت و گذشت شاکی در اینگونه جرایم ممکن است نهایت به تخفیف مجازات ، تعویق صدور حکم و تعلیق صدور حکم و همچنین از شرایط معافیت از کیفر و غیره محسوب شود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد گذشت شاکی در جرایم غیر قابل گذشت بر روی لینک زیر کلیک کنید :
 
 
www.heyvalaw.com/
نزدیک دوسال از آخرین پستم میگذره.... دوسالی که تو یه چشم بهم زدن گذشت و از طرفی زندگیم رو هم زیر و رو کرد...مهر تا آذر 97 سختترین روزای زندگیم بود... روزایی که باید یه تصمیم مهم میگرفتم و وسط یه دوراهی سخت گیر کرده بودم... یه طرفش دلم بود و کلی خاطره.. یه طرفش عقلم بود و یه اینده ی شاید خوب.... اولش راه دوم رو انتخاب کردم... ولی هرچی که گذشت دیدم من آدم دست کشیدن از دلم نیستم.... روزایی که جز گریه و دعا هیچ کاری ازم برنمیومد و فک میکردم که باید تسلیم سرنوشتم
مغزم، دلم، روحم، جسمم مدام طعنه می‌زنند که ۲۸ام هم گذشت، پس چه شد آن وعده و وعیدها و من خودم را به کوچه علی چپ زده و طعنه‌ها را بی پاسخ گذاشته و به باقی کارهای مانده مشغول می‌شوم. به "خود" قول داده‌ام، تیر نگذرد، جهادیِ تیر نگذرد...تا یار که را خواهد!
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
از صبح درگیر موتور خونه ی ساختمان بودم و خو بالاخره جمع و جور شد و کار اکی شد
اومدم بالا مصطفی تازه داشت بیدار میشد 
گوشیش زنگ خورد بی اینکه با من هماهنگ کنه آخرش گفت اکی فقط اینکه من آرشم میارم.
کجا!؟
ساحل جفرود ناهار میریم خانوادگی.
هیچی نگفتم و گذشت گذشت گذشت و دیدم توو ساحلم 
یه خانومی خیلی با عجله اومد سمتمون
آقا شما گوشیتون آیفونه!؟
نه!
سامسونگه پس؟
آره چی شده؟
هیچی داشتم عکس میگرفتم شما داخل کادرم بودید حیفم اومد ندم بتون.
ممنونم.
بعد از
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
دیشب به تب و لرز و نفس تنگی و نخوابیدن گذشت. امروز هم به تب و لرز، گریه، بدن درد، سرگیجه و ناله و مرگ گذشت. از دستی که داره کنده میشه هم نگم، خدایا مشکلی ندارم این چیزا رو میدی به آدم، ولی ناموسا چندتا چندتا نه، یکی یکی بده آدم بتونه هندل کنه. سه تا کاپشن، سه تا پتو... 
+ بخاطر کارنامم فلش بهم داد مدرسه و از الان ذوق اینو دارم که خدا جون ینی چی بریزم توش بعد کنکور ؟:))) اسکل :)))
یه جای نوشت : بچه ها انقدر حرف برای گفتن دارم . ولی نمیتونم بگم . سخته برام صحبت کنم و این نتونستن داره خفم میکنه ...
گذشت گذشت دیروز نوشت که الان خیلی آرومم .

دنیا همینه یه وقتی های جوری خفت میکنه که نمیتونی حرفم بزنی  ، به در و دیوار میپری تا آزاد کنی خودتوو . یه چند وقت که بگذره آروم میشی ولی تموم شدن نداره ای خفتگی ها  .
قانون دنیا اینه که هیچ چی تو این دنیا بند نمیمونه ، همه چی عین عقربه ساعت میمونه وقتی بگذره دیگه گذشته .
مثلا همین حالا گذشت ...
 هرروزیه مشغله یاچالش جدید منو بخود مشغول می کنه وهردل مشغولی که دردنیایی از احساس غوطه وراست رنگ تک تک موهای منو سفید وسفیدترمی کنه .
هرروز که می گذرد نشان از کوتاهی فرصت های زندگی است . درخیابان وکوچه وبازار دنیایی جدید درپیش رو هست که ما هم گوشه ای از ان هستیم دنیایی متعلق به نسلی جوان ترازما . وهمتراز های ما هرکدام به نوعی سردرگریبان خود وزندگی با هزاردل مشغولی این ور وان ور می روند وبادیدن هم سن خود گویی همزبانی دردنیایی نااشنایی جوان ه
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
ولی فقط گذشت...
هیچ چیز عوض نشد، جز احساسم نسبت به پوچ بودن زندگی!
به پوچ شدن آدما و روابطشون و حرفا و عملشون!
از خودم و تلاشم در راستای بهتر زیستن هنوز راضی نیستم!
باز هم تلاش و تلاش و تلاش!

+ممنون که به یادم بودین! :)
نمینویسم ولی هستم،آدرس بذارین!
+فیلم و سریال و کتاب و آهنگ خوب معرفی کنین!
تا
که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت
جـای خون انگار
از رگـهــایم آهـــن می گذشت
مـی گذشـتی از
ســرم گـویی که از روی کویر
با غروری سر به
مهر ابری سترون می گذشت
یا که عـزرایـیل
با مـردان خود با سـاز و برگ
از میــان نقـب
رازآلــود معـــدن مـی گذشـت
قطعه قطعه می
شـدم هر لحـظه مـثل جمله ای 
که مردد از لبان
مردی الکن می گذشت
ساحران ایمان می
آوردند موسی را اگر 
ماه نو از کوچه
ها در روز روشن می گذشت
شوق انگشتان من
در لای گیسوهای تو 
باد آتش بود و از
گی
 
 
 
من، شباهت های دردآلود با «در» داشتماز فشار بی کسی دیوار، در بر داشتمتکیه ام بر شانه ی دیوار بود و مثل دراز عبور او دلی در سینه پرپر داشتممی گذشت از من، عبورش درد و درمان بود و منسخت بر اعجاز چشمی ناز، باور داشتمدست در دست یکی که من نبود، از من گذشتقژقژی در سینه.... انگاری ترک برداشتمچینی قلبم ترک برداشت، ویران تر شدمدردهایی بود و من، یک درد دیگر داشتممی رود با یاری جز من، می رود با رفتنشمثل زلف او به باد آنچه که در سر داشتممن گذرگاهی برایش
تو دوران سربازی اموزشی که بودم لحظه شماری میکردبم که تموم شه و بریم یگانبهمون گفته بودن هشت هفته طول میکشهآخر هفته ها که میرفتیم مرخصی میگفتیم خب یه هفته اش گذشت ولی مگه تموم میشدخلاصه با همه سختی هاش تموم شد ولی نرفتیم یگان چون دوره کد خوردیمخیلی برامون زور داشتدو سه تا از بچه ها فرار کردندوره کد مثل این میموند که بهمون گفته باشن دوباره از اول بیاید آموزشیولی انقدر این دوره کد راحت گذشت که حد نداره اونم تو تیپ زرهییکی از دلایلی که دوره کد ب
 
شاید قرار است حر تو باشم...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت / آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
 
این هفته هفت روزِ به ظاهر گذشتنی / بر من ولی عزیز دلم قرن‌ها گذشت
 
در خارزارِ حوصله هایت دویده ام / حالا ببین چه بر سَرِ این دست و پا گذشت
 
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد / جانم به لب رسید ولی، جمعه تا گذشت
 
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم / اما نسیم آمد و سَر در هوا گذشت
 
خورشید هم هوای مرا تازه تر ن
یه وقتایی نمیشه گفت "بگذریم"
از بعضی آدمها ... از بعضی خاطره ها
از بعضی دوست داشتن ها
نمیشه آسون گذشت ...
نمیشه روزت رو بی " یادش بخیر" شب کنی، نمیشه از کوچه ای بگذری صدای قدماش، صدای حرف زدناش نپیچه تو پسکوچه های دلتنگیت
نمیشه بی خیال شد ... نمیشه گذشت ... !
 
 
چرا تا صبح بیداری هر شب !!! این چه مدلیه؟
اعصابشون داغون میشه از این مدل
 
 
روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 
سه سال اسیر شدن کم نیست 
سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 
میترسم پدرم از نبود من گریه کند 
میترسم سکت
اونور آبیا میگن هر آدمی یه  the one داره..یکی که مثل یه نبات میفته تو چای زندگی آدم و بیشتر از هرکسی زندگی رو شیرین میکنه...همونی که بهترین قطعه پازله برای کامل کردن  آدم...همونی که گمه...همونی که همیشه نیست...همونی که همه عالم و آدم دنبالشن و چپ و راست واسش شعر سرودن و داستان گفتن و فیلم ساختن و ساختن و سرودن و ... در وضعیتی هستم که اگه این عزیز گمگشته از در اتاقم بیاد تو و بگه " های هانی! من اومدم! "  اونوقت پامیشم زانومو میارم بالا و همینجوری لی لی میرم
دکتر خادم در گذشت
دکتر خادم سالها بود که از بیماری سرطان رنج می برد و در این اواخر بشدت ضعیف و ناتوان شده بود دکتر خادم  بعد از تحمل سالها درد و رنج به دیار باقی پر کشید
دکتر خادم دهه هشاد بود که به عنوان یک پزشک جوان و تازه کار به زیباکنار آمد و مطب پزشکی او سالهاست که تنها مطب پزشکی در زیباکنار می باشد.
حالا بعد از در گذشت دکتر خادم در زیباکنار پزشک دیگری نیست و باید دید چه مدت طول خواهد کشید که دوباره در زیباکنار مطب جدیدی بازگشایی گردد
 
میگفت: همیشه فکر می کردم اگر نماز صبح از خواب بیدار شم در طول اون روز حتما یه اتفاق خیر برام رقم میخوره!
گذشت و گذشت تا اینکه فهمیدم...
اگر یه روز نماز صبح به موقع بیدار شم خودش سراسر خیره!
و درست زمانی همه چیز رو به راه شد و گرفتاریم به پایان رسید که من به همچین درکی رسیدم!
 
پ.ن: همیشه لازم نیست دنبال خیرها بگردیم
گاهی خیر همونیه که در حال وقوعه!
کمی هم سپاسگزار لحظه ها باشیم!
 
 
 7 سال ار خرید مودریچ گذشت. بازیکنی که آنچلوتی اون رو همه کاره میانه میدان کرد و تاثیر مهمی در یکی از طلایی‌ترین دوران های تاریخ باشگاه داشت
لوکیتا در این مدت 15 جام برد : 4 قهرمانی اروپا ، 4 جام باشگاه‌ های جهان، 3 قهرمانی سوپر جام اروپا ، 1 لیگ ، 1 جام حذفی و 2 سوپر جام اسپانیا
 
سلام دوستان شبتون بخیر امیدوارم درکمال صحت و سلامت به سر ببرید
این مدتی که گذشت به دلایلی مجبور به قطع ارتباط با تقریبا همه ی دوستان شدم..
یه سری اتفاقات پیش اومد که شکر خدا تا اینجا که بخیر گذشت.. هرچند سخت..
نمیخوام الان تعریف کنم چون هنوز نیمه راه رو هم نرفتم و میخوام وقتی همه چی درست شد به امید خدا بیام و براتون بگم
دم اونایی که نگران شدن و حالمو پرسیدن گرم و شرمنده که نشدجوابتونو بدم یا بهتون توضیح بدم
این کرونا هم متاسفانه یکم اوضاع بدتر
بسم الله الرحمن ... 
بعد تموم شدن ترم قبل، (ترم شش دانشگاه) یعنی حدود 2بهمن اینا، رفتیم یه دوره تشکیلاتی بسیج تو قم.
اونجا حس و حال معنوی خوبی گرفتم.
جاتون خالی بعدش هم قسمت شد یه سر رفتم مشهد پیش امام رضا (ع).
گذشت و گذشت تا ترم جدید شروع شد.
شروع شد و کمی ازش گذشت و کرونا اومد و دانشگاه ها تعطیل شد.
یه هفته ای هست اومدم خونه.
دوست ندارم بهش فکر کنم که چقد تو این یه هفته فرصت از دست دادم. چقد گناه کردم. چقد پام لغزیده. چقد ... .
 
آقا ممد!
خاطرات اربعینت م
عید امسال چه دشوار گذشت
بی گل و گلشن و گلزار گذشت
 
چون که از چین کرونا آمده بود
در قرنطینه به ناچار گذشت
 
همه در خانه ی خود زندانی
در میان در و دیوار گذشت
 
رفت و آمد قدغن چون شده بود
عید بی دعوت و دیدار گذشت
 
خوردن و غر زدن و خوابیدن
عمر اینگونه به تکرار گذشت
 
روز تا ظهر همه در بستر
شب ولی زنده و بیدار گذشت
 
حرفها پر شده بود از کرونا
همه با دادن هشدار گذشت
 
نگران از کرونا، گوش به زنگ
چشمها در پی اخبار، گذشت
 
عدد فوتی امروز چه بود؟
وقت ما در پ
عید امسال چه دشوار گذشت
بی گل و گلشن و گلزار گذشت
 
چون که از چین کرونا آمده بود
در قرنطینه به ناچار گذشت
 
همه در خانه ی خود زندانی
در میان در و دیوار گذشت
 
رفت و آمد قدغن چون شده بود
عید بی وعده و دیدار گذشت
 
خوردن و غر زدن و خوابیدن
عمر اینگونه به تکرار گذشت
 
روز تا ظهر همه در بستر
شب ولی زنده و بیدار گذشت
 
حرفها پر شده بود از کرونا
همه با دادن هشدار گذشت
 
نگران از کرونا، گوش به زنگ
چشمها در پی اخبار، گذشت
 
عدد فوتی امروز چه بود؟
وقت ما در پی
دیشب یه خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم تمام دندانهایی که پر کرده بودم ایراد پیدا کرده بودن. این موادها که سیاهه باهاش پر میکنن مدام میریخت. من هرچه با زبونم سعی میکردم نگهشون دارم نمیشد. هی میربخت تو دهنم و من خیلی میترسیدم نمیدونم چرا. 
با صدای ننه بیدار شدم. میگفت چرا انقدر جیغ میزدی تو خواب؟
خیر باشه...
+اون روزهای سخت هم گذشت. هرچی گذشت و گذشت من تحمل کردم. حالا دیگه مدت کمی مونده. کاش میتونستم همین امروز برم. این روزهای آخر دلتنگی داره منو میکشه.
هفته ی قبل که صبح ها کارآموزی غدد بودم چند تا عصر هم شیفت داشتم تو بیمارستان
کاردانشجویی،  این هفته هم که گذشت از یکشنبه تا خود امروز صبح ها تمام بیمارستان
کاردانشجویی بودم عصر ها هم غیر 2 روز کارآموزی ccu ...
دلم میخواد دقیق و با همه ی جزییات بنویسم ولی خواب چشمامو پر کرده !
فقط میگم ابن هفته جدید قراره خونه خواهر باشم ، فردا بلیط داریم از شهر ما به مقصد شهر خواهر....
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدیپایانِ سبز قصه دنیا، نیامدیمانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدیکِز کرده اند پنجره ها در غبار خویشای آفتاب روشنِ فردا، نیامدیافسرده دل به دامن تفتیده کویرای روح آسمانی دریا، نیامدیای حسّ پاکِ گم شده روح روزگارزیباترین بهانه دنیا نیامدیای از تبار آینه ها، ای حضورسبزای آخرین ذخیره طاها نیامدیاین جمعه هم گذشت و غزل ناتمام مانداین است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی
سلام علیکم 
تمام محصولات این شرکت پس از ارزیابی مشخص گردید که با اجناس درجه سه جمع آوری گردیده و ارزشی ندارند پس از طی گذشت اندگی زمان رنگها به دلیل نا معتبر بودن ام دی اف به کار رفته زخمی شده و لکه دار میگردند و ام دی افهای روکش دار هم تمامی پس از گذشت اندک زمانی تبله کرده و ور می ایند 
با نهایت تاسف که بنده هم خودم از قربانیان این معامله بودم و زیان پس دادم 
دلیل از این انتشار زیان نکردن شماست فقط 
 
- ببخشید ...
- بیا اینجا عزیزم.
- خب چطور بود؟
- خیلی خوب. اول رفتیم اسکله، بعد ...
- چطور بود؟
- خیلی خوب.
- رفتیم اسکله، بعد الد سیتی.
- تو از الد سیتی خوشت نمیاد؟ مگه نه؟
  با دوستات خوش گذشت؟
 خوش گذشت با دوستات؟
 پسر خوبی بودی؟
 پسر خوبی بودی.
 پسر خوب مامانی بودی.
 
یکی از مواردی که قصاص را منتفی می‌کند اعلام گذشت اولیای‌دم از اجرای حکم قصاص است که این امر ممکن است با گرفتن غرامت به میزان دیه یا به مصالحه کمتر یا بیشتر از دیه باشد یا عفو مجرم بدون گرفتن دیه و به‌طور رایگان صورت گیرد.هنگامی که قتلی رخ می‌دهد، بستگان مقتول در پی قصاص قاتل و گرفتن تاوان خون متوفی برمی‌آیند. قصاص حق است اما ممکن است برخی از اولیای دم به دلایل متفاوت خواه نیاز مالی، خواه نیکوکاری و بخشش قاتل از قصاص گذشت و جان انسان دیگری ر
سلااااام 
آقا من یادم رفت بیام بنویسم از بس قضیه این سیل و این اتفاقات اعصابمو داغون کرد که هیچی ننوشتم از روزایی که گذشت
از اول فروردین مسافرتمونو شروع کردیم و هشتم برگشتیم خییییلی خوش گذشت اما متاسفانه آخرای مسافرت همه برنامه هامونو ریخت بهم و همون آبادان موندیم و اهواز و شهرای اطرافشو گشتیم
بعدشم که تو راه برگشت بودیم شد باد و بارون و ازینجور چیزا و خبرای بعد از همه شهرای ایران..
بهرحال هرچی روزای اول خوش گذشت روزای آخر خیلی سخت و ناراحت
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند
به راست و چپ می پیچیدند، 
بالا می رفتند و پایین می آمدند،
شکوه می کردند و آزار می دید
من امید دارم یک روزی،یک سالی،تو بگو هزار سال بعد میشینیم دور شومینه و از سال نود و هشت حرف میزنیم...من با خنده قاچی از هندوانه ی شب یلدا برمیدارم،به این روزهای بلاتکلیفی که گذشت فکر میکنم و به پیامکی که در اوضاع به هم ریخته ی دنیا، رسما پزشک شدنم را اعلام کرده بود:"همکار گرامی،خانم دکتر فلانی عضویت شما در سازمان نظام پزشکی با شماره ی فلان ثبت شد"..من ایمان دارم اگر همه ی ما بخواهیم این روزها با درد کمتر میگذرن و مثل وقت هایی که پدرم از قحطی سال
بسم الله الرحمن الرحیم./
اینکه دیر به دیر بیایم و بنویسم برای خودم هم دلگیر است، بهمن ماه هم پر از اتفاق بود، پر از کار و گشت و گذار و خرج و برج و اینکه زندگی مثل همیشه در جریان بود! مثل دی ماهی که تلخ گذشت و گذشت ، بهمن هم علی رغم شادتر گذشتنش ، گذشت ! میتوانم بگویم برنامه ی بیشتر روزهایم همین بود که صبح به صبح بیدار شوم بنشبنم پای چرخ ، و در میان روز اشپزی کنم مرتب کنم ظرف بشورم گاهی بغض کنم یا بخندم ، کار کنم ، بروم بیرون به ادم ها نگاه کنم. یا از
 
نمی دونم چه جوری گذشت....یهو این همه بزرگ شدم من؟؟
دچار بحران 18 سالگی شدم.کلییی آرزو داشتم که بهشون نرسیدم ولی عیب نداره
عوضش کلیییی رفیق تووووپ پیدا کردم اینجا :)
ورود خودمو به دنیای شگفت انگیز و خفن 18 سالگی تبریییییییییییک میگمممممممممم.
تبریک به خودم ، تبریک به شما ، تبریک به همه
عااااااااااشقتونمممممممم رفقاااااااااااااااااااااا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

روزها میگذرند ، زمان کارش گذشتن هست باید گذشت گذشت گذشت ...
فردا در انتظار توست ، تصمیم های امروز تو فرداتو میسازن . 
+ کمی فاصله برای خودم تجویز کردم .« سلام روزگار نو خداحافظ نانوشته ها » 
+ موزیک
گذشتم تا گذشت، اینجا رسیدمبه کوی و منزل آوا رسیدم
دمی دیروز و هم فردا ندیدمز حالا بودم و حالا رسیدم
پریدم تا پرید از دل غم دل ز بالا بودم و بالا رسیدم
می خونین‌دل رقصیده در عشقبنوشیدم که نوش‌آسا رسیدم
سرم تا قلّه‌های مست پاشیداز آن نادرکجا در جا رسیدم
نه درجایی و ناجایی ندانمکه بی‌خود بودم و بی‌جا رسیدم
چو بی‌دنیا بدم آسان گسستم چو با زیبا بدم زیبا رسیدم
مرا گوید شبیه عشق گشتیبلی شکل تو گشتم تا رسیدم
به حلمی بس کن این شیرین‌زبانیکه تلخی
بهار دارد تمام می شود. ماه این روزها عجیب زیبا شده است. ساری گلین گوش می دهم و از هزاران حرف ناگفته در گلو رنج می برم. کاش می توانستم سازی بنوازم، نقشی بکشم، آوازی بخوانم. روزها را با سر اومد زمستون زمزمه کردن می گذرانم و شب ها را با گوش دادن به بندر تهران صبح می کنم. بهار سختی بود و گذشت. خوب که گذشت. سال ها بعد از این بهار یاد می کنم. بهاری که ماهش ماه شده بود، که بی نهایت پروانه داشت، بابونه هایش با طروات بود، با مریم و محسن گوجه پلو خوردیم و من ز
بهار دارد تمام می شود. ماه این روزها عجیب زیبا شده است. ساری گلین گوش می دهم و از هزاران حرف ناگفته در گلو رنج می برم. کاش می توانستم سازی بنوازم، نقشی بکشم، آوازی بخوانم. روزها را با سر اومد زمستون زمزمه کردن می گذرانم و شب ها را با گوش دادن به بندر تهران صبح می کنم. بهار سختی بود و گذشت. خوب که گذشت. سال ها بعد از این بهار یاد می کنم. بهاری که ماهش ماه شده بود، که بی نهایت پروانه داشت، بابونه هایش با طروات بود، با مریم و محسن گاپچیکو پلو خوردیم و م
گاهی لحظه به بنده ام می گذرد که در دلش نه کفر باشد و نه ایمان
...
امروز هم گذشت و نمی دانم که از سخت جانی ام بنویسم یا
از آن لحظاتی که همه عزیزانت دست های بلند شده
و خالی و پر از اضطرار مرا دیدند..
و مرا در آغوش نگاهشان پناه دادند..
سبک بال تر ازهمیشه
و منقطع از
همه عوالم به سوی تو و عزیزان درگهت
با آیه های نور و یس گذشت
لحظات شب آخر شعبان المعظم و
اولین شب عزیز ماه رمضان
...
یا الله ..
این غریب و غریق و غوطه ور در نعمتت را رها نکن

پ.ن:
تمت ...
شنبه4/8/98ساعت 9 شب بود من و بابا زیر تشک تخت در حال جستجوی پلاستیک بودیم و تو هم مشغول بازی وقتی خواستیم تشک رو بزاریم سر جاش بابا گفت دست سوفیا نگیره منم به خیال اینکه تو در حال بازی هستی با خیال راحت گفتم نه!واااای یه لحظه دیدم تو نق میزنی گریه نکردی فقط در حد نق خیلی ترسیدم و سریع بابا تشک رو بلند کرد و دستت رو بیرون اورد،فقط خدا میدونه اون لحظه چه بهم گذشت از شدت ترس بدنم میلرزید باز شکر خدا به خیر گذشت،خلاصه بابا تو رو برد تو اتاق که ارومت کنه
از دلت، از درونت، از روزهایت. روزهایی که گذشت اما ندانستی چگونه گذشت. چقد دارم چرت و پرت میگم :/خب؛ از روزیکه یوگا رفتم با اینکه فقط یه جلسه گذشته! حس میکنم رو کمرم بیشتر آگاهم که صاف نگهش دارم! خوبه
واسه درس خوندن امسالمم باید یه روش جدید به کار ببندم.
کتاب 4اثر از فلورانس رو خوندم، یعنی فایل صوتیش رو دارم گوش میدم و تقریبا آخراشم.
برای آینده گذشته باید پاک شه و دور ریخته شه. یاید از یه راه و یه شیوه جدید استفاده کنم.
و اینکه باید به یه نیروی فرات
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه...
یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید !
به استناد سایت مشاوره کیفری دینا ، کسانی که صاحب حق قصاص هستند یا اولیا دم می توانند در هر مرحله از مراحل رسیدگی به پرونده و یا حتی اجرای حکم با مرتکب یا قاتل مصالحه نمایند که این مصالحه می تواند به طور مجانی باشد یا در برابر حق یا مالی از مرتکب گذشت نمایند . گذشت از قصاص همیشه به صورت مجانی نمی باشد بلکه گاهی گذشت از قصاص به صورت مشروط است و اولیا دم در برابر مال یا حقی گذشت می کنند . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد بخشش مشروط قاتل بر
سلام امیدوارم تو سال جدید حالتون خیلی بهتر از سال قبل باشه بهمراه کلی آرزوهای خوووووووب.
خب من سال تحویل رو تو پادگان و کنار بچه ها بودم و خوش هم گذشت :) جاتون خالی
تو این سه ماهه که نبودم ماه اول و دومش به مرخصی های شهری برای دندونپزشکی با قیمت های گزاف و سخت گیری های الکی تو یگانمون گذشت...
ماه اسفند هم با همه تلخیاش بالاخره تموم شد.از گوشی دزدی و بازدید ساکا گرفته تا دلتنگی و برف...تو این سه ماهه نزدیک 15بار برفو دیدیم و پارو کردیم :)) مطمئنم بهار
 
خوشحالی یعنی اینکه خواهرزاده ی اولیت  عروس بشه ^__^ و تو لباس عروسی ببینیش ^__^
ایشالا در کنار هم  خوشبخت بشن
ایشالا قسمت خودم :دی و همه جوانا
 
دیشب خیلیییی خوش گذشت خیلی خدا رو شکر
همش خوب بود خوبه خوب همش از ذوق و شوق عروس شدن عروس خانوم خندیدمم و شاد
بودم  تا آخر مراسم که خواهرزاده وسطیم (دومی) با حرفش و تلخ زبونیش متاسفانه اشک منو درآورد و شادی آخر مراسم رو برای من تلخ کرد :| 
( اینو  نوشتم که یادم بمونه  و همین جا ثبت میکنم که فردا روز فرامو
جمعه هااندرفراق یوسف زهراگذشت/سخت ازبهروصال ماه خوش سیما گذشت/شیعیانش آرزوی دیدن مهدی کنند/جستجوهابهراو اندردل صحرا گذشت/اشکهامانند چشمه وصل اقیانوس شد/کشتی دین باولایت ازخوددریاگذشت/زمزم دلدادگی را هست یعقوب درون/ازفراق یوسف حق گریه مولاگذشت/سرزمین آرزو را کرد مهدی جاودان/دیدن تمثال اورادیده بیناگذشت/تاظهورناب مولاگام های آخراست/لشکری آماده باش یاری آقاگذشت/
از دیشب که اومدم خونه همش داشتم دنبال هندزفریم میگشتم. انگار آب شده بود توی زمین. تا اینکه همین الان دیدم توی یکی از پتوهام قایم شده بود!! 
حواسم نبود سال ۹۹ هنوز پستی نداره. نمی دونم اگر ازدواج نکرده بودم روزهای قرنطینه چطوری می گذشت! ولی مطمئنم خیلی بد می گذشت. 
هیچ کجا نمی شد برم و بدون هیچ دلخوشی و امیدی و کاری و کلاسی و خریدی و دور دوری ... هیچی! الان تو هستی و چی ازین بهتر
هممون دلمون برای زندگی عادی تنگ شده. اصلا انگار مسائل چپکی تر میشه توی
از برق چشمان تو من شارژ می شوم، باخت های سنگین زندگی ام با برد تمام می شود. از بس که چشمان تو مثل رود پاک بوده اند ،این سال ها با آب پشت بغض های تو در فکر احیای رودخانه ها بوده اند.گفتم به روزگار نزدیک بین که چشمان تو توربین نیست، برق می خواهد از دولت بخت خویش طلب کند.از پارسال تا به امسال چه آب هایی که در خم شراب نریخته اند، چه کلاه هایی که از سرها، چه سرهایی که از تن ها بر نداشته اند،  چه عکس هایی که از رخ یار من به اخم تصویر نکرده اند، چه کمرهایی
به عنوان یکی از آخرین کارهایی که در آخرین روزهای ایران بودن کردم، امروز رفتم شورای کتاب کودک کارگاه قصه گویی غزال نصیری :)
با وجود این همه زمانی که از آشنا بودن باهاش می‌گذره و گذشت پنج ترم از دوره "من فرزند خودم هستم" آنلاین، هنوز هم حرف‌هایش برام تازگی داره مثل روز اول، مثل اولین باری که واژگان دایره امن، بستر و کودک شهروند به گوشم خورد :) و چقدر از بودن کنار خانواده و دوستانم لذت بردم و چقدر این دو هفته زود گذشت...
به زودی به تابستان اروپایی
پیش نوشت:با خودم قرار گذاشته بودم از ترم یک خاطرات جالبی را که اصلا هم کم نبودند به نگارش در بیاورم اما نشدآنقدر این دوران پر سر و صدا و پر شور و پر مشغله است که اصلا مجال خلوت کردن و نوشتن برایم فراهم نمی آمد
 
یک ترم گذشتمطمئنم این سه کلمه به هیچ وجه ممکن نیست روایتگر خوبی برای ترم اول باشدحتی قرار نیست ذره ای از این تجربه به غایت پر ماجرا را برایمان توضیح دهد 
ترم یک مثل تجربه اولین باری است که دریا را از نزدیک می بینیمالبته می توان این دریا
پیش نوشت:با خودم قرار گذاشته بودم از ترم یک خاطرات جالبی را که اصلا هم کم نبودند به نگارش در بیاورم اما نشدآنقدر این دوران پر سر و صدا و پر شور و پر مشغله است که اصلا مجال خلوت کردن و نوشتن برایم فراهم نمی آمد
 
یک ترم گذشتمطمئنم این سه کلمه به هیچ وجه ممکن نیست روایتگر خوبی برای ترم اول باشدحتی قرار نیست ذره ای از این تجربه به غایت پر ماجرا را برایمان توضیح دهد 
ترم یک مثل تجربه اولین باری است که دریا را از نزدیک می بینیمالبته می توانیم این دری
             
سلاااااااام تااااابستووووون
کنکور۹۷ هم گذشت،دیگه مهم نیست نتیجه چی میشه، من بهش فکر نمیکنم، هر چی که بود گذشت، مهم اینه از تعطیلاتم استفاده کنم.
به قول بابام یا اینوری میشم یا اونوری، تهش مرگ که نیست:))
از مهر باید درس بخونم چه درس دانشگاه چه کنکور، پس باید از تعطیلاتم بهترین استفاده رو کنم:)
+ممنون از دعاهای همتون و ممنون واسه اینکه این چند ماه غرغرای منو تحمل کردید؛)
پارسال که تو روزای اول بهار سیل اومد و همه جا پر شد از ضرب‌المثل "سالی که نکوست، از بهارش پیداست" ، همه‌ش با خودم فکر می‌کردم چقدر بده که این جوری به موضوع نگاه کنیم و منتظر اتفاقای بد باشیم. اما وقتی زمان گذشت و بلا پشت بلا نازل شد، فکر کردم شاید این ضرب‌المثل اون قدرها که من فکر می‌کردم هم بی‌معنی نبوده.
امیدوارم سال ۹۹ دیگه واقعا برای همه‌مون سال نکویی باشه و این از همون بهارش هم پیدا باشه.
+ عیدتون مبارک
غلامعلی عکاشه گفت: پیچ خوردگی مچ پا به مواردی اطلاق می‌شود که بعد از گذشت مدتی از پیچ خوردگی مچ پا و بهبود یافتن فرد، بعد از گذشت ماه‌ها درد همچنان در ناحیه مچ باقی مانده باشد و پیچ خوردگی تکرار شود. در بسیاری از مواقع این ماندگاری درد یا تکرار پیچ خوردگی به علت شدت آسیب اولیه است. 
ادامه مطلب
این پاییز برام مثل یک چشم به هم زدن گذشت.
 
خوشحالم انقدر درگیر کارای مختلف بودم که وقت نکردم اصلا به چیزای دیگه فکر کنم و افسرده شم.
همش در حال تقلا بودم. تقلا برای تافل، برای اینترنشیپ، برای اپلای و ایمیل و  GRE و اینجور داستان‌ها. کار و دانشگاه هم که عضو ثابت بوده این مدت.
 
فارغ از اینکه نتیجه اش آخر چی میشه من خوشحالم که انقدر خوش گذشت این مدت. امیدوارم در ادامه هم سرم همینقدر شلوغ باشه.
یک چیزی که خیلی مهمه اینه که دارم یاد میگیرم چطور وقتی م
بسا تو هم ودکه میان اینجا وانچه گذشت  که دعاهای پنهانی ثوابش بیشتر است منافات است و ممکن است بدو وجه جواب داده شود. اول اجنماعدر اجابت موثر تر است. گرچه ثوابش کمت  است   دوم این درجاتی است که از ریا و خود نمایی مامون باشد. وانچه در ان باب گذشت در صورتی است از ریا ایمن نیست و نیز حضرت صادق  ع فرمود  هیچ. گاه چهار نفر باهم اجنماع  نکرده اند که برای مطلبی  بدرگاه  خدا جز ابنکه با اجابت ان دعا از هم جداشده. اند 3 و نیز انحضرت ع فرمود هر گاه پیش امدی پ
یک روز گذشت ولی انقدر عید غدیر بزرگ هست و ارزشمند حیفم میاد به هر کسی که این مطلب رو می خونه تبریک نگم :) امیدوارم که عید غدیر بر شما مبارک باشه و هر روز و هر روز بیشتر و بیشتر به عشق علی علیه السلام زندگی کنید .
اما دیروز جشن عید غدیر داشتیم همراه با قرعه کشی که 15.000.000 تومن جایزه بین 16 نفر قرعه کشی شد و تا آخر شب هم دورش بودیم .. شیرازی های اطراف شریف آباد می دونن که تو چمن مصنوعی سر چهارراه چه خبر بود .. روز خیلی سخت و پرکاری بود طوریکه از ظهر تا ساعت
یک روز گذشت ولی انقدر عید غدیر بزرگ هست و ارزشمند حیفم میاد به هر کسی که این مطلب رو می خونه تبریک نگم :) امیدوارم که عید غدیر بر شما مبارک باشه و هر روز و هر روز بیشتر و بیشتر به عشق علی علیه السلام زندگی کنید .
اما دیروز جشن عید غدیر داشتیم همراه با قرعه کشی که 15.000.000 تومن جایزه بین 16 نفر قرعه کشی شد و تا آخر شب هم دورش بودیم .. شیرازی های اطراف شریف آباد می دونن که تو چمن مصنوعی سر چهارراه چه خبر بود .. روز خیلی سخت و پرکاری بود طوریکه از ظهر تا ساعت
بهار قلب من 
تمام شد.تمامِ تمام.یک سال دیگر هم تمام شد.چه قدر زود!چشمم را روی هم گذاشته بودمکه سال نو آغاز شدو چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.به همین زودی.
آقا!در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟من دوست خوبی برای تو بودم؟به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟چند بار دلت را شکستم؟حساب، دستت هست؟چند بار لبخند به لبت نشاندم؟جایی نوشته‌ای؟خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟
دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسمولی آزارم می‌دهد.نپرسم، آرام نمی‌گیر
فوتبال ایتالیا در فصل گذشته روزهای خاطره
انگیز، جذاب و البته تلخی را به خود دید. از حضور رونالدو در فوتبال
ایتالیا گرفته تا درخشش غیرمنتظره آتالانتا، خداحافظی ده روسی و رفتارهای
نژادپرستانه هواداران. در این گزارش نگاهی به فصل 2018-2019 سری آ خواهیم
داشت؛

ادامه مطلب
این روز ها که داره مثل برق و باد میگذره اسمش جوونیه..چند روز دیگه 25ساله میشم
یعنی یه سن خنثی یه چیزی بین بیست و سی
یعنی 13سال  تا رسیدن به سنی ک دوست دارم تو اون سن بمیرم
هفته ای که گذشت یعنی هفته هایی که گذشت تو بد ترین و وحشتناک ترین نقطه زندگی قرار گرفته بودم درست خورده بودم به بن بست و فکر میکردم از این بن بست بیرون نمیام چقدر حرف مفت شنیدم این مدت که سر قضیه ای که اون قدر برام مهم بود میگفتند برات مهم نباشه اگه ما بودیم مهم نبود و..
ولی من همه ت
دغدغه ای که این روزها ذهنمو مشغول کرده اینه که 
من هیچ وقت از زندگیم راضی نیستم ... شاید میشه گفت روزهای رو گذروندم که ارزوی 
یه سری چیزهای رو داشتم و سالیانی گذشت و بهشون هم رسیدم ولی !!
تا چندین سال پیش یه ارزوی بزرگ داشتم ...وقتی هر چیزی رو بدست می اوردم غیر
از اون ارزوی بزرگ برام خوشحالی نداشت چون فکر می کردم من فقط با رسیدن به 
ارزوی قلبیمه که خوشحال میشم ..
سالها گذشت و من بالاخره به ارزوی قلبیم رسیدم چند ماه اول خوشحال بودم ولی باز ...
دوباره
سلام سلام، خوب قول میدم توی عید کامنتهای مونده رو جواب بدم هرچنددیر.
عیدتون پیشاپیش مبارک عزیزان ان شالله سال پربرکتی باشه برای همتون برای همه مردم سرزمینم سال شادی باشه.
خوب امسالم گذشت و چه زود گذشت:( البته بخاطراین که گرفتار بودیم همش برای من که اول سال بدو بدو شروع شد و تا شهریور با یه سرعت دو ادامه داشت بعد ترمز دستی را کشیده وخیلی اروم و ملو تر پیش رفت وبیشتر اموزش دیدم توی نیمه دوم سال. اینا خلاصه ورش هست
مطمئنا این سالی که گذشت بزرگتر ش
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راه‌آهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر می‌زنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راه‌آهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم می‌گذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر می‌کردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانه‌سلانه کارهام ر
 شعرهای مظاهر مصفا
مظاهر مصفا (زادهٔ ۱۳۱۱، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجستهٔ معاصر ایران است.
شعرهای مظاهر مصفا
دلم بستهٔ مهر دلبند نیست
ز دیدار دلبند خرسند نیست
به مهر تو سوگند ای سست مهر
اگرچه دگر جای سوگند نیست
چو بشکسته یی آخرین عهد من
دگر با توام رای پیوند نیست
بلی آنکه صد بار پیمان شکست
بدو عهد بستن خوشایند نیست
تو را آزمودیم ما بارها
به کار تو جز ریب و ترفند نیست
به دل تا فریبیت صورت نبست
به لبهات نقشی ز لبخند نیست
تو مردم فریب
دارم فکر میکنم ، معمولا چه وقتهایی خدا رو شکر  کردم؟
بعد از نعمتهاش؟ آیا گاهی موقعی که یه چیزی نمیشه و‌ نمیخواد و‌ نمیده، شکرش کردم؟؟
مثلا مرداد ۹۶ که همه چی نشد اونی که میخواستم ،یا بهمن ماه ۹۷؟؟ یا اواخر سال ۹۵...گاهی اصرار  هام  و تلاش  کردنم  و زمین و زمان رو به هم بافتم  که بشه و آخرش نشد.
روزنه امید قلبم بهم میگه، خداوند غافلگیرم می کنه و من، می شینیم به قضاوت روزهایی که گذشت، لحظه هایی که گذشت و عمری که گذشت! 
خدا، گاهی از روش های عجیبی ب
تا وقتی که زندگی کار داشت میمونممستقیما در راستاش میدوم من پای کارواش میمونمزخمامو بانداژ میکنم حرفامو تک تک یادداشت میکنممغزامو درگیر داستان میکنمخود شب تا صبح فردا با نور لب تاپ کف دفتر رواسفالت میکنمدیگه زمان صعود و رشد سقف طبقاتهاز هله هوله که فاکتور بگیر که فحش بچه صلواتهقلمه میدوزه زمینو زمانو پیامشو میده به پیرو جوانو منو تو
کنار همدیگه اداره بکنیم مسیر جهانو
دستارو واکن با من آنن ههه یاس
من یه مسافرم ولی به خیر گذشتفقط خوشحالم که
تا وقتی که زندگی کار داشت میمونممستقیما در راستاش میدوم من پای کارواش میمونمزخمامو بانداژ میکنم حرفامو تک تک یادداشت میکنممغزامو درگیر داستان میکنمخود شب تا صبح فردا با نور لب تاپ کف دفتر رواسفالت میکنمدیگه زمان صعود و رشد سقف طبقاتهاز هله هوله که فاکتور بگیر که فحش بچه صلواتهقلمه میدوزه زمینو زمانو پیامشو میده به پیرو جوانو منو تو
کنار همدیگه اداره بکنیم مسیر جهانو
دستارو واکن با من آنن ههه یاس
من یه مسافرم ولی به خیر گذشتفقط خوشحالم که
ترم دوی ارشد، درس آمار ۲ را با نمره‌ی ۵ افتادم. روزی که امتحانش را دادم، بعد از ۳ ساعت سر و کله زدن با برگه‌ی جلوی رویم، با وجود کتاب باز بودن امتحان، فقط یک سوال را توانستم حل کنم. بعد از امتحان دم در منتظر هم‌کلاسی‌هایم بودم که دیدم استادم از بیرون آمد و هم‌کلاسی‌هایم از سر و گردنش بالا می‌رفتند و فریاد العفوشان بالا بود تا استاد حداقل نمره‌ها را روی نمودار ببرد و ما را نیندازد. در هجوم زر زر بچه‌های کلاس، این من بودم که گوشه‌ای ایستاده
هفتۀ بسیار سختی داشتم و عجیب غریب...این هفته با اغتشاشات شروع شد / من که همش بیرون بودم این چند روز تو خونه لم داده بودم کنار بخاری کتاب میخوندم اصلا هم نمیدونستم شورش شده / تا اینکه مامانم گفت تو خیابون یکی از بانک هارو کاملا آتش زدند و امروز که دیدم پرام ریخت، آخه محله ما معمولا آروم بود...خلاصه این هفته با برادران ضد شورش بسیج و نیروی انتظامی گذشت که واقعا ترسناکن '_' !!این هفته نظرم راجع به آیندم دوباره تغییر کرد و گفتم میتونم از جهات دیگه ای ه
محسن یاحقی اینهمه سال گذشت
دانلود آهنگ زیبای محسن یاحقی بنام اینهمه سال گذشت
برای دانلود فول آلبوم محسن یاحقی اینجا کلیک کنید
پخش آنلاین و لینک دانلود پرسرعت آهنگ اینهمه سال گذشت با صدای محسن یاحقی
لینک مستقیم دانلود آهنگ ایرانی اینهمه سال گذشت محسن یاحقی با بالاترین کیفیت
دانلود آهنگ جدید محسن یاحقی بنام اینهمه سال گذشت
دانلود موزیک محسن یاحقی بنام اینهمه سال گذشت با لینک مستقیم و پخش آنلاین
آهنگ ایرانی محسن یاحقی بنام اینهمه سال گذشت
M
عود، چای، دختر پرتقال. تابستونم رو اینجوری گذروندم. اتاقم رو به سلیقه خودم چیدم به این امید که زندگیم رو هم همینجوری بچینم. سخت، طولانی، با کمک مامان و بابا.‌ خوش گذشت؟ الان دیگه نمیدونم. الان که بهش فکر میکنم، خیلی تنها بودم. فکر کنم خوش هم گذشت. الان داره بهم خوش میگذره؟!شک دارم که بدونم شاد بودن یعنی چی. تو گوشه ذهنم همیشه چند تا دغدغه هست که نمیذاره راحت و‌ بیخیال باشم. ولی مثل همیشه باید تلاش کنم که خوب باشم. که صداشون رو نشنوم. باید خودم
دانلود آهنگ جدید میثم ابراهیمی زود گذشت (با کیفیت 320)
تنظیم ، میکس و مسترینگ: مسعود جهانی / شعر و ملودی: مهدی دارابی
Download New Music Meisam Ebrahimi – Zood Gozasht
به همراه متن آهنگ



برای دانلود آهنگ با کیفیت اورجینال روی لینک های زیر کلیک کنید






دانلود آهنگ با کیفیت 128
دانلود آهنگ با کیفیت 320

متن آهنگ

یادم نمیره هر چی میره جلو بدتر میش
خیلی وقت پیش فک کنم اردیبهشت پارسال بود استرس زیاد اون امتحانات مزخرف سفر یهویی تهران ! نگم از اون آلرژی لعنتی که توی تموم اون دوره ها همراهَ م بود و همراهـیم میکرد و منم تمام اون مسیر تقریبا حال خوبی نداشتم !میخندیدم نفس میکشیدم و میخوردم چون کاری از دستم برنمیومـد آخه ، و اما الان بعد از یکسال که فقط دوماه بود که تقریبا یه نفس آروم بدون اون دستای قرمز صورت پر از دونه های قرمز از گردن به پایان که نگم براتون  !داشتم خوب میشدم ولی جالا دو روزه ک
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
 
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در
نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
 
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
 
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
 
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، د
گاهی از اینکه بقیه بفهمن میخوام چیکار کنم میترسم!
میترسم از اینکه رو دستم بزنن و جای منو بگیرن!
و من عقب بیفتم!
گرچه الان هم جای خاصی نیستم. ولی خب ترسی هست که ممکنه سراغ خیلی ها بیاد.
امروز دو نفر فکر من و تصمیمی که داشتم رو به زبون آوردن. اما من بجای اینکه بترسم امیدوار شدم.
امیدوار از اینکه تصمیمم درست بنظر میاد. 
..
واسه امروز کلی برنامه داشتم. ولی امروزم با مهمان هایی که اومدن خونمون گذشت. 
خوش گذشت ولی کلا هر وقت واسه چند دقیقه یا چند ساعت یا
خلاصه ک شر امتحانا کنده شد بالاخره..واسه کنکور انقد درس نخونده بودم ک تو این چند روز..من معتاد، تمام این مدت رو حتی ی سریالم نگاه نکردم چه برسه ب فیلم..فیلم سریال چیه اصن آقااا..من حتی ی آهنگ جدیدم گوش نکردم..خداوکیلی این حجم از توانایی درس خوندنو در خودم نمیدیدم...
خلاصه ک سخت گذشت ولی گذشت...
خلاصه اگه نظر منو میخواین اصن وقتتنو واسه درس خوندن حداقل تو این مملکت نذارین..دبیرستانو تموم کنین..شده با هیچهایک و کار داوطلبانه برید دنیا رو بگردین..ک ای
 
اوج مهر ورزى رسول خدا صلى الله علیه و آله
عفو و گذشت ، از زیباترین خصایص انسانى است و انسان هر قدر با فضیلت‏ تر باشد میزان عفو ، گذشت و پرهیز از انتقام‏ جویى نیز در او بیشتر خواهد بود .  زندگى رسول خدا آن هم در میان اعراب ِ تندخو ، خشن و احساسى ، سرشار از مهر و مهرورزى بود . براى آشنایى بیشتر به داستان زیر توجه کنید :
هبار بن اسود کسى است که همزمان با خارج شدن زینب علیها سلام (دختر پیامبر) از مکه به او حمله مى‏کند که در اثر این حمله ، وى پس از مدت
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند... 
 
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
 
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، 
 
فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه
 
امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد ...
 
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، 
 
به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود 
 
لجوجتر و مصمم تر است .
 
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد .
 
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد .
 
در زندگی، معنای واقعی 
 
سرسختی، ا
 
صنم،سمین یا حنیف عزیز من
سالها پیش بود که تا اومدم به خودم بجنبم و سر از تخم نوجوونی بیرون بیارم، حس تلخ و بد بویی از نفرت توی گلوم پیچید!
مرزهایی دورمون پیچیدن که حتی “ما” ی مشترک رو از ملتمون گرفت!
آدمهایی که غرب میرفتن و به دنبال صلح جهانی و احقاق حقوق برابر با چارچوب‌ها سره جنگ برداشتن!
و آدمهایی که شرق رفتن و به دنبال زندگی سلحشورانه، زره پوشیدند و سیلی به صورت دیگری زدند!
سال‌ها پیش بین خاک خودمون مادرم ، “دیگری” شدیم!
این رو پیرمرد
دانلود آهنگ سیروان خسروی خیلی روزا گذشت
طراح کاور: علی قاضی زاده | آهنگساز، تنظیم، میکس و مسترینگ و خواننده: سیروان خسروی | سبک آهنگ: دلتنگی و احساسی | ترانه سرا: علی بحرینی
دانلود آهنگ خیلی روزا گذشت سیروان ‎خسروی در ادامه مطلب

ادامه مطلب
امشب هم گذشت
یک شب دیگر اضافه شد و هر شب
به خودم نوید میدم که تو قوی تر از دیروزی
چون یک روز دیگر بی او سر کردی
امشب هم گذشت
دلم گرفت برای تمام کسانی که
زیادی برایشان مهربان بودم
زیادی یک رو بودم
زیادی ساده بودم
دلم گرفت برای خودم
خودمی که بودم
خودمی که یک شهر را درمان میکرد
با حرف هایش
با آرامشش
خودمی که برای همه خوبی ها را میخواست
دلم گرفت برای خودم
برای خودمی که شدم
برای یک تکه سنگ
که اگر تمام آدم های دنیا
ها..! بکنند هم ذوب نمیشود
دیگر تمام شد
بسم الله الرحمن الرحیم
این چند روز هم گذشت...
انگار همین دیروز بود....
6روز از انداختن سفره خدا و باز شدن دروازه های بهشت تا آخر ماه گذشت.....
آخر چرا ما قدر نمیدانیم
#آخر_6روز_از_ماه_مبارک_رمضان_گذشت...
قدر بدانیم....."
"یا علی مدد"
دریافت
دیشب شب با شکوهی بود. فوق العاده. چقدر بهم چسبید. قبل از کنسرت با ساجده و مهسا رفتیم یه کافه و حرف زدیمو یه چیزی خوردیم بعدشم که کنسرت بودو جای خود. خیلی خوش گذشت. هرکدوممون داره تلاش میکنیمو راهمونو پیش میبریم. اگه نباشن دلم براشون تنگ میشه. همین اصلا تو کلمه نمیگنجه. دلم میخواد همیشه تو ذهنم بمونه ساز کلهر جانمان. اگه یه روز کر شدم یادآوریش امید بخش باشه برام. دلم میخواد همه کنسرتاشو برم. 
امروز از آ به خ رو تموم میکنم. دیگه وقتش برگردیم سر کار
هوالرئوف الرحیم
اینجوری بود که من باید همیشه انتخاب کننده می بودم، اما بله برونمونم گذشته بود ولی هنوز احساس می کردم دلم انتخابش رو انجام نداده. عقلم شرایط رو سنجیده بود و گفته بود "ok". فقط یک سوال سرسری از بخش احساسم پرسیده بود که:
" نفرت انگیزه؟"
و شنیده بود:
 "نه"
و ما زن و شوهر شدیم.
گذشت. رضا مهربانانه باهام پیش اومد. کوتاه نیومد و شکست نخورد. تا اینکه در چنین شبی رفتیم خونه ی خواهرش. پا گشام کرده بودنم. 
رضا تو جمع خانواده ش با روابط خانوادگی
هوالرئوف الرحیم
اینجوری بود که من باید همیشه انتخاب کننده می بودم، اما بله برونمونم گذشته بود ولی هنوز احساس می کردم دلم انتخابش رو انجام نداده. عقلم شرایط رو سنجیده بود و گفته بود "ok". فقط یک سوال سرسری از بخش احساسم پرسیده بود که:
" نفرت انگیزه؟"
و شنیده بود:
 "نه"
و ما زن و شوهر شدیم.
گذشت. رضا مهربانانه باهام پیش اومد. کوتاه نیومد و شکست نخورد. تا اینکه در چنین شبی رفتیم خونه ی خواهرش. پا گشام کرده بودن. 
رضا تو جمع خانواده ش با روابط خانوادگی
این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد
مردی
درحال
مرگ بود
وقتی که
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید
*خدا* :
وقت رفتنه
*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
*مرد* :
در جعبه ات
چی دارید؟
*خدا* :
متعلقات
تو را
*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
*خدا* :
آنها دیگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند
*مرد* :
خاطراتم چی ؟
*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند
*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟
*خدا* :
نه
این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد
مردی
درحال
مرگ بود
وقتی که
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید
*خدا* :
وقت رفتنه
*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
*مرد* :
در جعبه ات
چی دارید؟
*خدا* :
متعلقات
تو را
*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
*خدا* :
آنها دیگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند
*مرد* :
خاطراتم چی ؟
*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند
*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟
*خدا* :
نه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چیز دانی